دوست جدید من
بنام خدا
من روز پنجشنبه با بابام رفتیم گاوداری ماموریت. اونجا اول یه عالمه بوقلمون دیدیم. من صداشون میکردم اونا میگفتن قولولوقولوووو .....
بعدش رفتیم داخل گاوداری و من یه دوست پیدا کردم. اسمش بود 690. اسمشو روی یه پلاک پلاستیکی نوشته بودن و به گوشش آویزون کرده بودن.
اون یه گوساله سیاه و سفید بود. من ازش میترسیدم ولی اون دوست داشت منو بو کنه.
دلم براش تنگ شده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی